روزنگاری
امروز چهارشنبه بود و خاله حکی اومد اینجا و با هم چایی خوردیم و کمی گپ و گفت کردیم
با خانم ر هم حرف زدیم و من بهش گفتم که اومدم خونه ی بابام ولی علتش رو نگفتم و نگفتمم که چند وقته! اما گفتم اومدم و اون هم من رو تشویق به ادامه ی زندگی می کرد به خاطر زینب
اما دقیقا به خاطر زینب من ترجیحم به عدم ادامه ی زندگیه. ولی خب زینب علت تامه ی این ماجرا نیست و حتی اگر زینبی هم نبود من علاقه ای به کیسه بوکس شدن برای اون نداشتم!
با وکیل صحبت کردم و گفت برای طلاق توافقی 12 تومن می گیره! البته کار رو گفت زود جمع می کنه و حتی بدون جلسات مشاوره! و گفت تا 2 ماه جمع می کنه و می گفت با اون باید صحبت کنه که راضیش کنه به توافقی...تازه این وکیلیه که مشاوره حقوقیش 200عه!
درسته که قصد داشتم برای آزمون وکالت اقدام کنم ولی فکر می کنم با روحیاتم سازگار نیست و کشش این همه دعوا مرافعه رو ندارم!
دوست دارم کشاورزی کنم و بهش علاقمندم!
دوست دارم پژوهش کنم و دوست دارم و از صمیم قلبم می خواد دنیا جای بهتری برای زینب باشه...
دیگه اینکه کار و بار دانشگاه کمی پیچیده به هم و دو هفته ست که کارنوشت ندادم... اولی رو چون نخوندم و دومی رو چون حالش رو نداشتم و خوابیدم! عجیبه ولی این کار رو انجام دادم.
- ۹۹/۱۰/۰۳